به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ دومین برنامۀ زاویه در دی ماه ۱۳۹۵ به مناسبت ۲۷ ام آذر سالروز شهادت دکتر مفتح و روز وحدت حوزه و دانشگاه، به موضوع حساس وحدت حوزه و دانشگاه اختصاص یافت. در این برنامه مهدی گلشنی (رییس گروه فلسفۀ علم دانشگاه صنعتی شریف) و آیت الله محسن غرویان (عضو هیئت علمی جامعۀ المصطفی) حضور داشتند.
عبدالله صلواتی مجری و کارشناس برنامه به عنوان اولین سوال پرسیدند که چه مشکلی و از کدام سنخ فرهنگی، اجتماعی، یا خطر کمونیسم یا فساد فکری و مانند آن وجود داشته که مسئلۀ وحدت حوزه و دانشگاه به عنوان راه حل آن مشکل مطرح شد؟
گلشنی به عنوان اولین کارشناس با بیان اینکه بحث فوق بسیار حساس بوده اما تاکنون انتظارات را برآورده نکرده، به تبیین دو نهاد علمی و فکری کشور یعنی حوزه و دانشگاه پرداخت. گلشنی با اشاره به تدریس دروس و معارف خاص اسلامی در حوزه و پرداختن به رشتههای علمی فنی و غیر فنی در دانشگاه گفت که تاکنون وحدت را اینگونه تعبیر کردهاند که تمام یا برخی از دروس دانشگاهی در حوزه وارد شود و برعکس دروس حوزه در دانشگاه، و این روش را نادرست خوانده و ناممکن دانست.
وی اشاره کرد که چنین تلفیقی در زمانهای گذشته که همۀ علوم تحت عنوان واحدی تعلیم میشدند ممکن بود، مثلاً در دورۀ تمدن اسلامی دانشمندانی مثل ابن سینا، ابن هیثم یا خواجه نصیر تفکیک علم و دین برایشان مطرح نبوده و همۀ این علوم را در یک شأن واحد جای دادند و کار کردند، حتی در مورد بنیانگذاران علم جدید، کسانی مثل لایبنیتس یا نیوتن هم بر همین منوال بوده و کار علمی را عبادت تلقی میکردند، مثلاً نیوتن در نامه به اسقف بنتلی ابراز امیدواری کرد که کتاب مکانیک وی بتواند وسیلۀ رسیدن به خدا باشد. بعد از نیوتن علم پیشرفتهای فراوانی کرد و برخی فلاسفۀ ملحد مثل دیوید هیوم ظاهر شدند که برای متافیزیک هیچ شأنی قائل نشدند و در ادامه دیگر مکاتب فلسفی همچون آگوست کنت، داروین، فروید و مکتب پوزیتیویسم پدیدار شدند که فقط به دانشهای حسی اهمیت دادند.
سپس در پاسخ به سوال مجری برنامه دربارۀ اینکه آیا اکنون در دانشگاههای ما تفکر پوزیتیویستی حاکم است یا پیوندی با حوزه دارد اظهار کرد: در جهان اسلام بعد از اشاعره علم متوقف شد و در زمان ظهور علم جدید مسلمانان فعالیت عمدۀ علمی نداشتند. علم جدید در زمان فتحعلی شاه و دوران قاجار و با تفکر پوزیتیویستی حاکم بر آن زمان وارد ایران شد و غرب در آن موقع پوزیتیویست بود ولی اکنون اینطور نیست! نهایت تخفیفی که پوزیتیویسم در مورد دین میداد این بود که علم و دین هر کدام کار خود را بکنند و هیچ شأنی برای دین قائل نبود و دانشگاههای ما با این تفکر بزرگ شدند و افراد تحصیلکردۀ آن زمان تحت تأثیر این افکار قرار گرفتند.
صلواتی در تکمیل صحبت های گلشنی افزود: پس نیاز معرفتی اقتضا میکند که وحدت حوزه و دانشگاه جدی گرفته شود و گلشنی نیز در تأیید او اشاره کرد که تفکر نیازمند چهارچوب است و صلواتی آن چهارچوب را معرفتی خواند
گلشنی در ادامه گفت: بله معرفتی است و باید یک جهانبینی حاکم باشد.
اما غرویان در پاسخ به سوال اول گفتۀ خود را اینگونه آغاز کرد: حوزه و دانشگاه هر دو محل کشف حقیقت هستند به این ترتیب که دانشگاه محل تحقیق در حقایق شهودی عالم شهادت (ماده) است و حوزه عمدتاً در عالم معنا و غیب تحقیق میکند و مفاهیمی چون مبدأ و معاد و روح و ملک و غیره کلیدواژههای دروس الهیات و عالم متافیزیک یا ترنس فیزیک هستند. اما دانشگاه بر اساس تحقیقات تجربی و حسی به حقایق عالم شهادت میپردازد. لذا وحدت این دو از این باب است که دو عالم غیب و شهود تکویناً با هم مرتبطند و بنابراین مراکز تحقیق دربارۀ این دو عالم نیز باید با هم مرتبط باشند و باید تحقیقاتشان را به هم عرضه کنند و مورد نقد و بررسی قرار دهند.
وی در ادمه اشاره کرد: در کارگاههای اندیشه نسبت فیزیک و فلسفه را بررسی میکند و کتاب گلشنی با عنوان تحلیلی از دیدگاههای فلسفی فیزیکدانان معاصر را تدریس میکند و همواره تأکید دارد که نمیتوان عالم فیزیک را از پارادایم فلسفی جدا دانست و فیزیکدانان همواره با پیشفرضهای فلسفی بسیاری روبرو هستند.
غرویان همچنین به مقدمۀ کتاب علم و دین یان باربور اشاره کرد و افزود: نویسنده در آنجا گفته کتاب خود را مخصوص دانشجویان رشتههای علمی اعمّ از فیزیک یا متافیزیک نوشته و خاطرنشان کرد که چنین کتابهایی جنبۀ میان رشتهای دارند و همین مباحث میانرشتهای نتیجۀ وحدت حوزه و دانشگاه است.
سپس صلواتی سوال دوم را مطرح کرده و گفت: خیلیها در مورد اختلاف حوزه و دانشگاه، آن را فراتر از اختلاف روشی و اختلافی پارادایمی و دیدگاهی میدانند که غیرقابل چشمپوشی است و باعث شکاف معرفتی عمیقی بین این دو میشود و از طرفی، رقابت شدیدی هم بین این دو نهاد برای مرجعیّت علمی وجود دارد. لذا این عده وحدت این دو نهاد را بسیار دشوار قلمداد میکنند. نظر شما چیست؟
گلشنی در پاسخ گفت: وقتی من کتاب را مینوشتم، هر گونه بحث فلسفی در فیزیک ممنوع بود و سابقاً در خود غرب در ایمپریال کالج لندن کشیش متدینی بود که فیزیکدان هم بود و دربارۀ خلقت صحبت میکرد و یکی از اساتید استنفورد گفت کنفرانس فیزیک جای نام بردن اسم خداوند نیست! ولی الان وضعیت خیلی عوض شده و خیلی از چهرههای برجستۀ فیزیک دنیا اقرار کردهاند که در فیزیک گریزی از فلسفه نیست و خیلی از مفروضات فیزیکدانها متافیزیکی است. بر این اساس مثلاً آکسفورد ۱۵ تا کنفرانس مشترک بین دپارتمان فلسفه و فیزیک ایجاد کرد و بنابراین هیچ راه فراری از بحث فلسفی نیست و یکی از علل عمدۀ آن هم این است که فیزیکدانها متوجه شدند که دادههای تجربی نظریه را متعیّن نمیسازد. مثلاً در نظریۀ اتمی نظریات فلسفی همچون شانس، علیّت و غیره مطرح است که نشان میدهد نقش متافیزیک در فیزیک بسیار غنی است.
وی افزود: از سوی دیگر خیلی از استنتاجات الهیاتی و غیرالهیاتی فیزیکدانها و زیستشناسان نیز نشان میدهد که آنها از حیطۀ این علوم فراتر رفتهاند، زیرا در غیر این صورت حق چنین استنتاجاتی نداشتند. لذا خیلیها به چهارچوب اهمیت دادند، مثلاً الیس از کیهانشناسان معاصر معتقد است که باید چهارچوبی فراهم کرد که اخلاق و زیبایی و علم و غیره را با هم پوشش دهد. بنابراین دانشمندان در این سالهای اخیر این مسئله را مورد توجه قرار داده و معترف هستند که سوالاتی وجود دارد که علم قادر به پاسخگویی به آنها نیست.
صلواتی در این قسمت گفت: به گفتۀ غرویان علم و دین هر دو کشف حقیقت میکنند، در حالیکه علم در معنای ساینس (science) چنین کشفی را شامل نمیشود، نظر شما چیست؟
گلشنی به گفتههای یکی از محقّقین در ۱۹۳۰ اشاره کرد و گفت: علم را شامل دو بخش جمعآوری دادهها و بیان آنها دانسته و اشاره کرد که در بخش جمعآوری ملیّتها نقشی ندارند و همه یکسان هستند، اما در بیان آن دادهها ملیّتها متفاوت هستند، زیرا مباحثی بیان میشود که از صرف دادۀ حسی فراتر رفته، و مثلاً روسها تا سال ۱۹۶۰ اجازۀ استفاده از تعبیر کپنهاگی کوانتوم را ندادند.
سپس غرویان در پاسخ به سوال دوم گفت: بین علم و دین تباین نیست و همۀ حقایق به نوعی به هم مرتبط هستند چون مابه ازای آنها در خارج با هم مرتبط هستند و فیزیکدانها نمیتوانند از پارادایمهای فلسفی فرار کنند، زیرا در پژوهشهای خود با سوالاتی مواجه میشوند که پاسخش عقلی و متافیزیکی است. اما در مورد نسبت ساینس و حقیقت باید اول حقیقت را معنا کنیم. حقیقت امری ذووجوه و ذومراتب و مقول به تشکیک است و حتی در پژوهشهای دینی هم نمیتوان به کنه مفاهیم متافیزیکی مثل خدا یا وحی و غیره رسید. لذا باید بپذیریم که میل به رسیدن به کنه حقایق فیزیکی و متافیزیکی وجود دارد ولی عملاً ممکن نیست، زیرا موجب انسداد باب علم و تحقیق است، و در همۀ عرصههای علم صرفا ًنوعی پیشرَوی وجود دارد و تلاش برای این است که پردههایی از حقیقت کشف شود، زیرا معارف دینی ذی بطون هستند.
وی افزود: پس همواره حرکت وجود دارد و توقّف معنا ندارد. از سوی دیگر نسبت بین علم و دین بسیار مهم و برای آیندۀ تاریخ بشر ضروری و حیاتی است و این حاکی از اهمیت بحث وحدت حوزه و دانشگاه است و باید بحثهای ما در این زمینه بنیادی باشند و بین این دو نهاد مباحث عمیق بنیادین علمی مطرح شود و وحدت اینها به شکل صوری و قشری بیان نشود، مثلاً اینکه کنفرانسی بگذارند یک نفر با کت و شلوار و یک نفر معمّم بیاید شرکت کند!
در ادامه صلواتی سوال سوم را اینگونه طرح کرد که با فرض اهمیت بحث وحدت، به نظر میرسد اکنون شرایط برای تحقّق این وحدت مناسب نباشد و برخی تغییرات در هر دو نهاد لازم و ضروری باشد. مثلاً آیا اینکه به منظور تحقّق وحدت بیایند برخی دروس را بین این دو نهاد مبادله کنند یا افرادی از حوزه در دانشگاه حاضر شوند کفایت میکند؟
گلشنی ابتدا به سخن غرویان که گفت حقیقت مقول به تشکیک است اشاره و در مقام تأیید گفت: اتفاقاً یکی از فلاسفۀ فرانسوی معتقد است که حقیقت نقاب دارد و هربار واقعیتی کنار میرود و نقابهای بیشتری کشف میشوند، و مثال توسعۀ نظریۀ اتمی را بیان کرد که ابتدا اتم را جزء لایتجزّاء میدانستند و سپس کشف شد که دارای الکترون و هسته است و بعداً کشف شد که هسته دارای پروتون و نوترون است.
صلواتی پرسید: این الکترون و پروتون که حقیقت نیست؟
گلشنی پاسخ داد، و افزود: چرا خب مدام پیشروی رخ داد و به حرف پوپر اشاره کرد که گفته اگر طبیعت نبود خیلی از معارف ما چیزی نبود، مثلاً اگر طبیعت نبود ما نه لیزر داشتیم نه موبایل و نه مانند آن و هرجا حرفی ضدّ طبیعت بزنیم مشکلساز خواهد شد. فقها هم قبول داشتند که همواره حرکت رو به تکامل وجود دارد، لذا هیچ تمامیّتی وجود ندارد و خیلی از فیزیکدانها گفتند آخر فیزیک، اما چنین نشد و معلومات ما تدریجی است. اما در جامعۀ ما، یک وقتی بود که حوزه با جامعه کاری نداشت و حتی علم هم با جامعه کاری نداشت مگر علم پزشکی. مثلاً کارهای فیزیکی ابن هیثم هیچ بازخوردی در جامعه نداشت. اما اکنون اینطور نیست و هر تغییر علمی در رفتار و اخلاق جامعه تأثیرگذار است و از این نظر حوزه نمیتواند خود را کنار بکشد و لازم است با دانشگاه همراه شود. اما اگر قرار باشد هر کدام با دیدگاه خود وارد شوند و نتیجۀ متفاوت حاصل شود، چندان کارساز نخواهد بود، بلکه باید جهانبینی حاکم بر هر دو یکی شود. هایزنبرگ میگوید: هر تخصصی هم داشته باشید، اما نباید جهان را فقط با عینک تخصص خودتان ببینید! عالم وسیع است. لذا لازمۀ وحدت حوزه و دانشگاه کاربرد برخی اصول متافیزیکی مشترک بین هر دو است، اصولی از قبیل اینکه عالم هدف دارد و مانند آن، و این مشترکات میتواند تعامل خوبی ایجاد کند، اما البته شرایط کنونی طوری است که نمیشود فقط به این مشترکات اکتفا کرد.
سپس صلواتی از غرویان پرسید که چرا برخی تغییرات برای ایجاد وحدت را سطحی و قشری میداند؟
غرویان در پاسخ گفت: شیخ انصاری در المکاسب گفته بود که خرید و فروش خون به دلیل عدم منفعت محللۀ مقصودۀ عقلایی باطل است، اما علم فیزیولوژی منافع آن را تشخیص داد و بعد از آن حکم فقها عوض شد. لذا علم موضوع گزارۀ فقهی را عوض کرد و این میتواند نمونۀ خوبی از تعامل حوزه و دانشگاه باشد که علم برای فقه موضوع یابی کند، مثلاً در علم ژنتیک چنین بسترهایی فراهم است و فقها باید به موضوعات ایجاد شده توسط علم جدید توجه داشته باشند. برای مثال کاشتن تخمک در رحم برخی موضوعات فقهی جدید مثل حکم ارث و نفقۀ فرزند حاصل از لقاح مصنوعی را فراهم کرده است! و در این مورد یکی از علمای نجف گفته بود که یک فیزیولوژیست محضر او ببرند تا فرایند لقاح مصنوعی را شرح دهد آنگاه ایشان حکم فقهی صادر نمایند. لذا بدین ترتیب جای تعامل زیاد است.
در اینجا صلواتی پرسید: آیا در موضوعیابی علم برای فقه، جهانبینی مشترک امری ضروری است؟ علم کنونی که فاقد چنین جهانبینی مشترکی است قادر به موضوع یابی نیست؟
غرویان در ادامه بیان کرد: چرا علم همیشه موضوعات جدید مطرح میکند و صلواتی دوباره تأکید کرد که اگر وحدت را به قول گلشنی وحدت جهانبینی تلقی کنیم کار سخت خواهد شد.
غرویان گفت: منظور گلشنی بیشتر کشور خودمان هست که مشترکات اعتقادی مثل باور به مبدأ و معاد و اخلاق داریم و بر اساس ارزشهای مشترک کار میکنیم که
صلواتی مجدداً پرسید: خب همان موضوع را یک دانشمند ملحد غربی نیز میتواند طرح کند! ک
غرویان پاسخ داد: وحدت جهانبینی صرفاً یکی از راههای وحدت عمیق است و بدین معنی است که من حزوی باور کنم که دانشگاه حق و توان تصرّف در فتاوی حوزویان را داراست و قادر است که موضوع فتاوی را جدید کند و این نوعی یاریرسانی از جانب هر دو است که باید آن را قبول نمایند، یعنی بخواهند که با هم تعامل کنند و باید به هم احترام بگذارند و تکرو نباشند، نه حوزوی فکر کند که علم فقط علم مورد نظر اوست و نه دانشگاهی علوم حوزه را خرافات بداند و این افراط و تفریطها نباید باشد و حد اعتدال رعایت شود.
اما گلشنی مسئله را از این حد تعادل فراتر دانسته و گفت: مسائل روز علم از حد فقهی تجاوز کرده و تفکرات الحادی زمین و آسمان را کَنده و بسیاری در دانشگاهها با افکار ملحدانی همچون داوکینز و هاوکینگ ملحد شدند. الان طوری است که یک چهرۀ علمی حرفی بزند همه قبول میکنند بدون اینکه اهمیت بدهند متدین است یا نیست! زمانی ملحدان شامل فلاسفه بودند، اما اکنون ملحدان درجۀ یک فیزیکدانان و زیستشناسان هستند و خیلی از فلاسفه خداباور شدهاند و اکثر شبهات هم از جانب دانشمندان صادر میشود که ریشۀ همۀ آنها فلسفی است. لذا تعامل حوزه و دانشگاه ضروری است، مخصوصاً که غرب اصرار دارد افکار الحادی را منتشر کند، چون دانسته که تنها دینداران قادر هستند در برابر آنها بایستند و لازمۀ مقابله تضعیف دین است. مثلاً جان کری صریحاً به چنین نکتهای اشاره کرده و یا رییس ام آی سیکس (سرویس اطلاعاتی انگلیس) گفته که تا ده الی پانزده سال آینده قصد دارند فرهنگ ایران را تغییر دهند. و همچنین اکنون الحاد از راه علم وارد شده و تأثیرگذاریاش بیش از فلسفه است. ضمن اینکه کتابهای الحادی امثال هاوکینگ بارها در ایران چاپ و ترجمه شده مثلاً هشتاد بار، اما کتابهایی که پاسخهای قوی به او دادهاند هیچگاه ترجمه نشده است.
وی افزود: اما بهترین راه حل در خود غرب و ریشهاش در خود کلیسا بوده که کشیشها آمدند فیزیکدان و زیستشناس شدند و من خودم بیست و پنج سال پیش در کنفرانس علم و الهیات رم شرکت کردم و گزارشی خدمت مقام معظم رهبری دادم و پیشنهاد دادم یک عده در حوزه بیایند و علوم تجربی را بیاموزند، همانطور که در غرب خیلی اسقفها فیزیکدان شدهاند، و این کمک میکند که این دو قشر زبان هم را بفهمند، و مثلاً همانطور که در غرب با خود فیزیک پاسخ فیزیکدانان ملحد را دادند، ما هم چنین رویهای را در پیش بگیریم، و اینکه مثلاً یکی از علمای قم در واکنش به گفتۀ یک فیزیکدان ملحد که مدعی شده بود جهان به خدا نیاز ندارد، گفته بود که حاضر است به او پاسخ فلسفی بدهد در حالیکه آن فیزیکدان اصلاً فلسفه را قبول ندارد، کارساز نبوده و در خود غرب جواب او را با فیزیک دادند هر چند که باطناً فلسفی بود.
در ادامه صلواتی از غرویان پرسید در وحدت حوزه و دانشگاه، کدام یک به دیگری نزدیک شده است؟
غرویان سوال را سخت خوانده و گفت: در این موارد تعیین کمیّت بسیار سخت است، اما صلواتی خاطرنشان کرد که دستکم میتوان برخی المانهارا اندازهگیری کرد مثلاً محدودیت برخی رشتهها در دانشگاه و ورود حوزویان در دانشگاه! و غرویان نیز در پاسخ گفت که بعد از تأکیدات رهبری دربارۀ تولید علم و جنبش نرمافزاری و کرسیهای نظریهپردازی، گامهای زیادی از جانب حوزه و دانشگاه برداشته شد و تحوّلات بسیاری رخ داد و انجمنهای علمی خوبی در حوزه شکل گرفت و میزگردهایی هم تشکیل میشود که آخرین آنها دربارۀ بحث انرژی در فلسفه و فیزیک بود و دکتر گلشنی هم حضور داشت و من حاشیههایی نوشتم که در حوزه نیوز چاپ شد. اگر حوزویان دل بدهند و وارد مباحث فیزیک بشوند و تا آخر راه را بروند خیلی کارساز خواهد بود. از این سمت هم دانشگاهیان در مباحث الهیات و فلسفه وارد بشوند و حتی در فقه و اصول نیز وارد شوند و بحثهای خوبی میتوان بین این دو نهاد مطرح کرد.
وی افزود: بنابراین خود علم باید عامل جذب و وحدت این دو نهاد شود و وقتی ارتباط تنگاتنگ علم و دین کشف شود، خودبخود نهادهای مربوطهشان نیز به هم جذب خواهند شد.
اما صلواتی با اشاره به گفتۀ گلشنی که علم جدید با عالم اسلامی آشنا نیست و بلکه در تضاد با آن است، از غرویان پرسید که پس چطور میشود این قضیه را جمع کرد؟
غرویان گفت: میتوان مباحث مربوطۀ فلسفی در علم مثل جوهر و عرض و ماده و صورت و جسم و حرکت و غیره را در جلسات طولانی و با فراغت بال به بحث کشید و من شخصاً حاضر به ایجاد چنین جلساتی هستم، و میتوان این مفاهیم را از منظر فلسفی ـ فیزیکی بحث کرد.
صلواتی در ادامه پرسید: آیا علمی که در غرب است یا علمی که اینجا تدریس میشود؟
گلشنی پاسخ داد: علمی که در دانشگاههای ما تدریس میشود صرفاً کپی از غرب است و خطاب به غرویان گفت؛ شما در غرب راحت میتوانید حرفهایتان را بزنید اما در اینجا نمیتوانید! در دانشکدۀ فیزیک مقاومت زیادی علیه این مباحث وجود دارد و در جواب غرویان که علّت را جویا شد گفت: قضیۀ این شعر است که: آن کس که نداند و نداند که نداند ... در جهل مرکّب ابدالدهر بماند، و تربیت دانشگاهیان ما خیلی باریک است و محدودنگر هستند و فقط تخصص خودشان را قبول دارند در حالیکه در خود آمریکا نسبت به این محدودبینی هشدار دادهاند، و هرچند که در حوزه میتوان از علوم طبیعی سخن گفت زیرا سفارش اکید قرآن کریم است، اما دانشگاهیان به امور دینی و فلسفی توجهی ندارند مگر اینکه جهانبینیشان اجازه دهد. لذا انتظار میرود حوزویان بیشتر مایه بگذارند و باید جاذبه ایجاد کنند و در این زمینه عالمی مثل آیتالله غرویان استثنا هستند و یا مجمع عالی حکمت اسلامی اقداماتی را آغاز کرده، با این حال مشکلات فراوان است و حوزه باید انعطاف نشان دهد، مثلاً علامه جعفری وقتی در تهران بودند به سبب تواضع و مهربانی بسیار مورد علاقۀ دانشجویان و طلّاب بودند، اما این نرمی در حوزه متداول نیست و من خودم گاهی به برخی حوزویان نامه مینویسم پاسخم را نمیدهند، مگر کسانی مثل حسن زادۀ آملی، در حالیکه به اسقف سوئد نامه نوشتم بلافاصله پاسخم را داد.
وی افزود: بنابراین با توجه به اینکه حوزه قدر دین را میداند اما دانشگاه نه، لازم است که حوزه زمینههای جذب را فراهم کند. غرویان نیز در ادامۀ این سخنان و در پاسخ به سوال صلواتی دربارۀ حقیقت کمکاری حوزه گفت: بله خیلی روحانیون که مجتهدان را بر اساتید دانشگاه برتری میدهند مانع ایجاد وحدت هستند و من خود از این موضوع گله دارم.
مجدداً صلواتی پرسید آیا مسئلۀ وحدت حوزه و دانشگاه آنقدر مسئلۀ دمدستی است که به همین آسانی و با چند تا کار حاشیهای حل میشود؟
غرویان در پاسخ گفت: به هر حال برخی کملطفیها و موضعگیریها در هر دو نهاد هست و دانشگاه هم باید سعی کند که عمیقتر از این باشد و باید گفتگوهای بسیاری بین اساتید و حوزویان ایجاد و طرح شود و این مباحثات و جلسات همیشگی و هر روزه باشد و کاروان علم حرکت جمعی دارد و من معتقدم ریشۀ وحدت حوزه و دانشگاه در علم این دو نهاد است و ارتباط علوم این دو نهاد مثلاً فیزیک و فلسفه باید عمیق باشد و همۀ اینها نیازمند فردی عاشق است و با حکم و دستور حل نمیشود و کسی که عاشق باشد از فیزیک به فلسفه میآید و از فلسفه به فیزیک.
گلشنی نیز با اشاره به الگوی به یادگار مانده از شهید مطهری در تعامل و رفت و آمد گفت: ایشان با پوزیتیویستهایی همچون مهندس بازرگان و سحابی که ایشان همواره تحمل میکردند و سمینارهایی دربارۀ تکامل و خلقت و معاد راه میانداختند، لزوم چنین صبر و تحملی از سوی حوزه را عامل عاشق شدن طرف مقابل و جذب او به سمت حوزه دانست و غرویان نیز تأکید کرد که علامه جعفری که مکاتباتی هم با وایتهد و راسل داشت، واقعاً عاشق بود و الگوی خوبی برای وحدت است و حوزویان باید از مطهری و جعفری الگو بگیرند.
سپس صلواتی با توجه به دیدگاه گلشنی که علم جدید را به خاطر اینکه زبان الحاد شده و با دین اسلام فاصلۀ زیاد دارد و از طرفی حوزه هم تمایل چندانی به درک جهانبینی علمی ندارد، روند شکلگیری وحدت حوزه و دانشگاه را با توجه به غلبۀ دیدگاه علمی در دانشگاه بسیار مشکل دانست.
اما گلشنی اشاره کرد: خود فیزیکدانها جواب ملحدان را دادهاند.
صلواتی گفت: شما گفتید علم دانشگاههای ما کپی است؟
گلشنی پاسخ داد: بله کپی است اما تحولّاتی در کشور ما رخ داده که اتفاقاً اصلاً کپی غربیها نیست، زیرا در غرب پاسخهای بسیاری به ملحدان داده شده اما در ایران فقط کتابهای مربوط به ملحدان به کرّات ترجمه و چاپ میشود و پاسخهای متقن و علمی فیزیکدانان متأله هرگز ترجمه نمیشود و این چیزی مرموز است، اما خاطرنشان کرد که مشکلی نیست و جای امیدواری است و باید اساتید متدیّن وارد کار شوند و با حوزویان به گفتگو بنشینند و مسائل عمدۀ روز را کشف نمایند و بررسی کنند و هرچند من ۲۵ سال پیش این را مطرح کردم و مقام معظم رهبری هم خیلی فوری تأیید کردند و من دستخط ایشان را دارم، اما عملاً از سوی مسئولین مربوطه اتفاقی نیفتاد و من تصمیم گرفتم دوباره مطرح کنم.
غرویان هم در ادامه گفت: علامه جوادی آملی اخیراً فرمودند که همۀ علوم الهی هستند و چنین دیدگاههایی میتواند کمک کند و حوزویان باید بپذیرند که مثلاً فیزیک هم الهی است و پرداختن به آن عبادت است.
صلواتی گفت: اما ممکن است ارادهای که به آن تعلّق میگیرد الهی نباشد؟
گلشنی پاسخ داد: از یک دانشمند روسی شنیدم که هرتز وقتی امواج الکترومغناطیسی را کشف کرد گفت در آن آثار خدا را میبینم و غرویان هم تأکید کرد که با چنین نگاهی وحدت حوزه و دانشگاه تضمین خواهد شد و حوزه نباید فکر کند آنچه در علوم طبیعی گفته شده مصداق کفر و زندقه است.
صلوااتی در ادامه افزود: اما به زعم گلشنی علم طبیعی مصداق الحاد و زندقه است!
گلشنی گفت: نه اشتباه نشود!
غرویان پاسخ داد: منظور گلشنی این است که در خود این علوم جهت معیّنی وجود ندارد و ما میتوانیم به آن جهت الهی ببخشیم.
در ادامه صلواتی سوال آخر برنامه را پرسید که میوۀ این وحدت برای جامعه و حاکمیّت چیست؟
غرویان گفت: جامعۀ ما مذهبی است و میخواهد در همۀ ابعاد پیشرفت کند و توسعه یابد در حالیکه با ارزشهای دینی هم همخوانی داشته باشد، لذا ثمرۀ وحدت توسعۀ پایدار در چهارچوب ارزشهای دینی است و این ایدهآل حکومت است و ضمناً در سبک زندگی جامعه نیز تأثیرگذار خواهد بود.
گلشنی نیز ثمرۀ آن را ایجاد تفکر تعامل و همدلی بین دین و علم دانست: همدیگر را خنثی نمیکنند و هدف عمده هم ارتقای جامعه و خودکفایی و ارتقای معنوی افراد و ایجاد صلح و صفا و اخلاق است و انتقاد کرد که هم اکنون در جامعه فرهنگ اسلامی حاکم نیست و آنچه از وضعیت جامعه و مباحثات و مجادلات و مناظرات برمیآید مصداق بیفرهنگی است و فرهنگ نیازمند ریشه است و باید روشنگری شود تا حداقل وفاق حاصل شود.
در پایان برنامه غرویان مجدداً خاطرنشان کرد که جلسات مباحثه و گفتگوی دوجانبه از سوی حوزه و دانشگاه فارغ از هیاهوی سیاسی مطرح شود. و گلشنی نیز با اشاره به برنامههایی همچون ضیافت اندیشه برای اساتید، خاطرنشان کرد که اساتید احساس میکنند نوعی اجبار وجود دارد و چندان تمایل نشان نمیدهند و بهتر است طوری برنامهها سامان یابد که اساتید با میل و رغبت وارد چنین برنامههایی بشوند.
نظر شما